قایق کاغذی

قایق کاغذی رو آب داره میره
من نگاش میکنم و گریه ام میگیره
قایق کاغذی میره و میدونم
که برای گریه کردن دیگه دیره
برای گریه کردن دیگه دیره

زندگیم کتابِ مثنوی نبوده
من از اون روزی که دنیا رو شناختم
زندگیم یه تیکه کاغذ پاره بوده
که ازش یه قایق کاغذی ساختم
ازش یه قایق کاغذی ساختم